بسم الله الرحمن الرحیم
توجه : تیتر بسیار بد انتخاب شده و قطعا " به عده ای توهین شده ، اما این نوشته ، هیچ هدفی مبنی بر تاثیر گذاری دنبال نمیکند ؛ تاثیر گذاری باشد برای نوشته های بعدی .
از نگاه نامحرم میگفت و گناهانش ، سعی در عوض کردن دختر بی حجاب فامیل داشت ، از بی حجابی های جوانان و سستی اعتقادات کشورش رنج میکشید ، کانال های مجازی و عکس هاو فیلم هایی که در این محیط ها برایش می آمد آزارش میداد ، به دخترک میگفت حیف جوانیت است ، حیف این زیبایی ها که برای هوس رانان ارائه کنی .
سعی داشت توهین های دختر به حج را در مورد فاجعه منا پاسخ بدهد ، وقتی شبهات را میخواد ، مطالعات و اطلاعاتش اذیتش میکرد، میدانست که رفیق هایش اطلاعاتی غلط را در تمام گروه های مجازی نشر میدهند ؛ احساس میکرد دارند خدا را میزنند ، دلش برای دینش میسوخت .
نگاهش به عکس های پروفایل دخترهای بی حجاب خیره می ماند . افسوس حس همیشگی اش بود .
اما دختر بر این باور بود که بهشت زوری نمی شود . دختر میخواست حالش رو بکند ، بیخیال، واژه همیشگی اش بعد کلی بحث بود .
اما این طرف بحث ، دوست داشت دختر را قانع بکند ، اما هر چه میگفت تهش میرسید به سد بیخیال و بهشت زوری نمیشود و شما عقب مانده اید .
تهش که عصبانی میشد کافی بود یکبار کمی از عصبانیت به دختر توهین کند ، دختر دیگر آن توهین را رها نمی کرد ؛ تمام باور های او را با یک توهین به تمسخر میگرفت .
تویی که حرف از اسلام میزنی ، باید بفهمی نباید اینگونه توهین بکنی .
خسته شده بود ، همه جایش درد میکرد ، سر درد شدید کلافه اش کرده بود .
همسرش جواب آزمایش ها را از آزمایشگاه گرفت . فشار خونش بالا بود ، کلیه اش سنگ می ساخت و دکتر گفته بود قلبش حتما " باید عمل شود .
و دختر قرار بود امشب با دوست پسر هایش در استخر پارتی مهسا ، خوش بگذراند .
و فردای آن روز او هنوز هم برای بهشت زوری آن دختر ، داشت دنیای خودش را جهنم میکرد .
پ.ن : درد نوشت
[ چهارشنبه 94/7/15 ] [ 11:27 صبح ] [ پوریا ]